هندوکش

دهکده کوچک برای اطلاعات

هندوکش

دهکده کوچک برای اطلاعات

پوزش

باز،  تاب نیاوردم که چرت وپرتی دراین صفحه ننویسم، فضای این کشور... آنقدر برایم خسته کن شده که نمیدانم به کدام سو روبیاورم.

تصمیم گرفته بودم که دیگر نه به وبلاگ سربزنم و نه هم فیس بوک، اصلاً حوصله اش نمانده بود.بهرحال تصمیمی خوبی نبود، دوباره پشیمان شدم و آمدم،راستش رمز وبلاگم را فراموش کرده بودم و به زحمت توانستم، این وبلاگ را باز کنم.
اما حالا که آمدم بایدچه بنویسم؟ میترسم دوباره تصمیم قبلی ام را تکرار نکنم، درهرصورتش خوب است هرچه آدم روی این صفحه بنویسد.
وقتیکه انتخابات برگزارشد، اندک چشم امید دوخته بودم که شاید خدا رحم کند برسر این کشور و این انتخابات بتواندچهره کثیف این کشور را عوض کند،اما نخیر نه تنها که عوض نشد، که بد تر هم شد. بازهم همان آش و همان کاسه، هرروز صدای شلیک گلوله، انفجار، تهدید وارعاب، همه و همه خوشی را از همه ای ما گرفته است.
کرزی که حالا نفس راحت تر درارگ ریاست جمهوری میکشد، دوباره همان فاشیزم عبدالرحمن خان را زنده کرده وقدرت را به شکل بی رویه، قومی قبضه کرده و از سوی دیگر برادران خود را که تا حالا این کشور را به قهقرا کشانده اند، دوباره میخواهد، شریک قدرت خود کند و باز ظلمی دیگری را برحق این ملت مظلوم بخصوص زنان که از ابتدایی ترین حقوق شان تا هنوز در شماری از مناطق محروم اند، روا دارد.

رنج یک ( افغونی) شعری از لینا روزبه















با تو به درد دل می نشینم

ای                                                                                   همسایه!                                                                                  

تا شاید

آن حس انسان دوستی  و عدالت را

که بنامش

از قران آیه بر می گیری

و بخاطرش

با دنیا به مجادله بر می خیزی

بر من تلاوت کنی و

خود را در آن بیابی

وقتی اشغالگری بیگانه

کشورم را به غارت برد

وقتی چمن زار سبز شهرم

به خون پدر و صد ها مثل او

به لاله زاری مبدل گشت

وقتی بمن گفتند که خدا و رسولی نیست

که ما زاده طبیعت ایم

وقتی قلم را بر دستم نهادند

و ناخن هایم را دانه دانه

 کشیدند

تا خاکم را به نامشان امضا کنم

با اخرین رمق های مانده در تنم

رها کردم

خانه و شهر و کشورم را

و با نفس های آخر تا خاک تو خزیدم

به تو پناه آوردم


ادامه مطلب ...

خشم مشرانو جرگه دربرابر رسانه ها عقلانی یا احساسی؟

  مشرانو جرگه( مجلس سنا)  در نشست دیروزی خود، دربرابر رسانه ها ایستادند و رسانه ها را متهم کردند که با نشر نکات منفی رویداد های این مجلس،تصویر منفی از کارکرد های آنها ارائه میکنند،گپ و گفت هایکه میان سناتوران دراین نشست رد و بدل شد،همه تآکید برخاموش ساختن رسانه ها درکشورداشت و اغلب سناتوران خواستار توقف روند کنونی نشرات رسانه ها گردیدند.

بازگشت به طالبان

یکی ازسناتوران که از کوچی ها در مجلس سنا نمایندگی میکند، از دولت خواست به این روند پایان دهد، درغیر اینصورت به وی اختیار بدهد، تا تمامی رسانه های کشور را یک شبه نابود نماید، او که به شدت از کارکرد رسانه ها عصبانی بود، گفت باید  به دوره ای طالبان برگردیم و زندگی بدون رسانه را دوباره تجربه کنیم.

با اینکه مسلم است، از این نماینده باید بیش از این توقع نیز نداشته باشیم و با حرف های نا سنجیده وی به دوره طالبان نیز بازگشت نخواهیم کرد، اما وجود مفکوره ای این چنینی، درمجلس بزرگان یک کشور نهایت قابل تآسف است. دریک چشم انداز، وجود این رسانه ها بعنوان پر رنگ ترین دستاورد دولت هشت سال گذشته قابت رویت است، اما اینکه چنین نمایندگانی به این سادگی فیصله میکنند، تا این رسانه ها نابود گردد، تاحدی زیادی به سقف فکری آنها برمیگردد و باور برگشت به عقب را که شاخصه یک جامعه غیرانسانی است، نشان میدهد.

شهروندان کشوریکه یکبار در دوره تاریک طالبان زندگی کرده اند، هیچ گاه دیگر حاضر نخواهند شد، ازدیدگاه این افراد پیروی کرده  و بر رسانه ستیزی درکشور کمک کنند، چون این رسانه ها است، که کنترول وضعیت کنونی را دراختیار دارند، وگرنه با وجود چنین دولت، دولتمردان و سیاستمداران، این کشور یکبار دیگر وضعیت دهه هفتاد میلادی را تجربه میکرد.

نگرش منفی

رسانه ها همواره از سوی دستگاه های امنیتی دولت، هردو مجلس شورای ملی و حتی وزارت اطلاعات و فرهنگ سرزنش میشوند که با نگرش منفی به رویداد ها و انعکاس آن، باور مندی با ساختن یک جامعه سالم را از بین میبرند. با آنکه درمواردی باید تآیید کرد که شمار رسانه ها شاید بکوشند، با منفی جلوه دادن وضعیت افغانستان، برافزایش تنش های موجود درکشور و نا آرامی ها کمک کنند، اما نمیتوان تمامی رسانه ها را متهم کرد که چهره ای منفی از دولت و کارکرد های آنها ارائه میکنند.

از نظرژورنالیزم، یکی ازوظایف رسانه ها، بازتاب واقعیت ها درچوکات قانون است، نشر رویداد های منفی در دولت  و کارنکردهای  ادارات دولتی الزامی است و یک رسانه از دیدگاه مسلکی ناگذیر است تا مردم را از وجود چنین نا رسایی ها آگاه نماید، اما این توقعات بیجای سناتوران افغانستان ازرسانه ها است. سناتورانیکه به گفته خود شان از موکلان شان برای جواب دادن میترسند و باید حضرت صاحب مجددی  با خواب دیدن، روابط آینده آنها با موکلان شان را پیشبینی کنند. این سناتوران باید از رسانه ها گلایه داشته باشند، چون چنین بی تفاوتی دربرابر ملت، دستکم برای رسانه های آزاد که به مردم می اندیشند قابل تحمل نیست و  ناگذیر باید آنرا افشا کند.

از سوی دیگر، به سناتوران محترم که ادعا میکنند، رسانه ها باید نکات مثبت و منفی و یا رویدادهای مثبت و منفی مجلس سنا را به نشر برسانند، باید گفت که این وظیفه خود رسانه ها است که تشخیص دهند، درچوکات قانون، کدام خبر را منتشر نمایند و از نشر کدام خبر بپرهیزند، لازم است، اعضای مشرانوجرگه به کارهای خود برسند، بجای اینکه برای رسانه ها تعیین تکلیف بکنند.

این موضوع به این دلیل، روز سه شنبه دردستور کار مجلس سنا قرار گرفت که برای حفظ آبروی شان،خیلی حیاتی بود. چون به هرصورت آنها تلاش میکنند، ازافشای رازهای داخل این مجلس خود داری شود. باید یاد آوری کرد، که کجا بودند، این سناتوران، روزهایکه خبرنگاران جوان کشور، درولایت های قندز،هلمند و قندهار بیرحمانه کشته شدند، چرا این سناتوران خاموش بودند، و حتی یک فاتحه هم برای آنها نخواندند.آیا این خبرنگاران برای این کشور کار نمیکردند، اگر این خبرنگاران نباشند، واقعیت های تلخ این کشور، چگونه به گوش همگان خواهد رسید.

پس باید توجه داشت که با این تذکرها، رسانه ها هیجگاه دست از نشر نارسایی ها، توسط دولت برنخواهد داشت، چون یکی از اهداف شکل گیری یک رسانه این است، درغیر آن رسانه صرف بلند گوی حاکمان است که به هدف حفظ قدرت آنها عمل میکند و بس.

مرگ عبدالله دراثر انفلونزای سیاسی


 سرانجام انفلونزای سیاسی درافغانستان یک قربانی گرفت، اقای عبدالله که دیروز به دلیل دچار شدن به این بیماری شدیداً اشک تمساح میریخت، امروزبا مرگ نا بهنگام دچارشد.

با اعلام این خبر که آقای کرزی برنده انتخابات و رئیس جمهور آینده است، واقعاً شوکه شدم، چون این بازی اینقدر پیچیده شد که مردم اصلاً نکته ای به آن پی نمیبردند، وقتی به حرف های داکتر عبدلله و کرزی میدیدیم، تصور میکردیم، که دو رقیب هیچ وقت باهم یکجا نمیشوند و دشمنی شان از همینجا آغاز شده است، چون شیوه رقابت آنها آنطور خاک به چشم مردم ریخت که هیچ کسی قادر به درک بازی آنها نشدند، راست گفته اند که سیاست بی پدر و بی مادر است، انهم درکشوری مثل افغانستان که منافع ملی هیچ ارزشی برای سردمداران سیاسی ندارد، بلکه این منافع شخصی است، که انسان ها را خر میکند.

وقتی به داستان انتخابات امسال فکرکنیم واقعاً گیچ کننده است،انتخابات چطور وبه کدام شیوه برگزار شد؟ تقلبی که بیش از همه برای این انتخابات رسوایی آفرید و نشان داد که دزدان سیاسی درافغانستان آنقدر، به چپاول سرگرم هستند، که تقلب میلیونی آنهم بدون هیچ هراسی انجام میدهند و درآخرهم  با پافشاری و رفت آمدهای باداران خارجی مجبور به قبول دور دوم میشود.

وقتیکه انتخابات به دور دوم رفت، افراد ساده ای مثل من، فکر میکردند که واقعا دور دوم انتخابات برگزار میشود، بی خبر از اینکه چانه زنی ها  و مذاکرات برای تقسیم ناعادلانه ای قدرت درجریان است، و این تقسیم بواسطه باداران خارجی نظارت میشود.

دیروز داکترعبدالله هنگام اعلام خبر عدم اشتراک خود در دور دوم انتخابات اشک ریخت، واقعاً اشک تمساح بود،چون امروز دیده شد که با کرزی چطوربرسر تقسیم قدرت موافقت کرد.امروز با آمدن بان کی مون به کابل آنها سرانجام به توافق برسر تقسیم قدرت موافقت کردند و دیگر به انتخابات هم که یگانه توجهه مردمی بودن نظام را تضمین میکند، پشت پا زدند. بلی مسلم است که دزدان سیاسی به حال هیچ قافله ای رحم نخواهند کرد، و باید انتظار بیش از این نیزنداشته باشیم.

لحظه ای با کاریکلماتور

راستش هرروز از جنگ و درگیری وانتخابات و دور دوم و بمب و ... خیلی خسته شده ام حتی دلم نمیشود درباره آنها چیزی دراین صفحه نوشته کنم به همین دلیل امروز یک کاریکلماتور زیبایی از سهراب سپهری را دراین صفحه آوردمُ امید که خوش تان بیاید.

تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در چراگاه نصیحت، گاوی دیدم سیر.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
حیات، غفلت رنگین یک دقیقه‌ی"حواست"
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می‌گشت.
پرده را برداریم/ بگذاریم که احساس، هوایی بخورد.
من گدایی دیدم، در‌به‌در می‌رفت و آواز چکاوک می‌خواست.
لب دریا برویم/ تور در آب بیندازیم و بگیریم طراوت را از آب.
بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثه‌ی عشق، تر است.
کسی نیست/ بیا زندگی را بدزدیم، آن‌وقت/ میان دودیدار قسمت کنیم.
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن/ من ندیدم بیدی، سایه‌اش را بفروشد به زمین.
به سراغ من اگر می‌آیید/ نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من.
زندگی رسم خوشایندی است/ زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ/ پرشی دارد اندازه‌ی عشق.
من قطاری دیدم، فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت/ من قطاری دیدم، که سیاست می‌برد و چه خالی می‌رفت.
من به اندازه‌ی یک ابر دلم می‌گیرد/ وقتی از پنجره می‌بینم حوری/ دختر بالغ همسایه/ پای کمیاب‌ترین نارون روی زمین/ فقه می‌خواند

******************

گل تشنه بر مزار آب می روید .
آرزوی نداشته بر باد نمی رود .
شب به روشنی روز غروب می کند .
گوش خسته عاشق خداحافظی است .
پرنده گربه را سر به هوا می کند .
قطرات باران در آغوش هم آب می شوند .
عمر پائیز صرف پرپر کردن گلها می شود .
آینه یک تنه در مقابل همه ایستادگی می کند .
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پائین نمی رود .
درخت از نردبان چوبی ساخته نشده بالا می رود .
اگر مرگ نباشد تعداد خودکشی سر به فلک می زند .
به عقیده گربه خوشمزه ترین میوه درخت پرنده است .
لحظات گذران ، زنگوله قلب را به صدا در می آورند .
مطالعه د رگورستان احتیاج به ورق زدن سنگ قبرها ندارد .
قطره باران در مرکز دایره ای که روی آب ترسیم میکند ناپدید می شود .
با دسته گلی به شادابی حاصل جمع شکوفه های بهاری به استقبالت می شتابم .
پرنده غمگین آوازی می خواند که شکوفه شاداب بهاری به یاد گل پرپر شده می افتد

از سهراب سپهری.